- درمان جوی (دِ شِ کُ تَ / تِ)
جویندۀ درمان. آنکه در جستجوی درمان باشد. علاج خواه. طالب چاره. علاج و دارو طلبنده برای مداوا:
خیر شد زی درخت صندل بوی
که از او جانش گشت درمان جوی.
نظامی
خیر شد زی درخت صندل بوی
که از او جانش گشت درمان جوی.
نظامی
